سخنی با مسئولین فرهنگی در آستانه سال تحصیلی جدید


                                                                                                       بهروز فرهادیان  1376

 

 

 

سخنی با مسئولین فرهنگی در آستانه سال تحصیلی جدید

 

 

بارها شنیده یا خوانده ایم که طراحان و نظریه پردازان   بین المللی با استفاده از دستگاه ها و شبکه های گستردۀ اطلاع رسانی ، بی وقفه در حال نفوذ به سرزمین های تسخیر ناشده اند تا فرهنگ و پیام واحدی برای جهانیان تنظیم کرده و با در اختیار داشتن گروه های زبده و متخصص در رشته های متعدد علمی ، دینی و مردم شناسی ، قواعد زندگی در«دهکدۀ جهانی» را رواج دهند . طراحان این گردباد مهیب فرهنگی ، در نوردیدن مرزها ، به بیراهه بردن اراده ها و پشت سر انداختن فرهنگ های ملی و محلی را قصد کرده اند . آنها نهال های بسیاری را بر خاک خواهند افکند و مزارع سرسبزی را نابود کرده ، جز خشکی و سردی و مرگ چیزی برجای نخواهند کذاشت تا مزرعه ای باب طبع تراست ها و کارتل های بین المللی بوجود آید . حادثه ای که خارج از اراده و خواست ما شکل گرفته ، قطعه ای است از تاریخ حیات بشر خاکی .

اما تهاجم فرهنگی غرب به اقتضای ماهیتش در برابر فرهنگ های ریشه دار و مردم معتقد به کارآمدی سرمایه های ملی و مذهبی ، متوقف می شود . از این قرار ، شناخت فرهنگ ملی و ایمان به باروری و توان آن دست ندادن هویت فردی و جمعی است .

مراکز آموزشی رسمی در ایجاد چنان کار عظیمی نقش بی مانندی دارند . در بستر فعالیت های آموزشی و پرورشی و با شیوه های علمی و منطقی ، فرزندان ایران باید با فرهنگ ملی ، مذهبی سرزمین کهن خویش آشنایی پیدا کنند تا خویشتن باوری و استقلال طلبی و آزادگی و انگیزه مقاومت در برابر فرهنگ بیگانگان در آنها بارور شود . نسل جدید اگر با ظرافت ها و زیبایی ها و قوای فرهنگ خودی مانوس نشود و نهال شخصیتش در آب و هوای پاک و جان پرور ایران اسلامی رشد نیابد و ریشه ندواند و قوت نگیرد و سر بر نیفرازد و شاخ و برگ   نگستراند ، وزش نسیمی و باد ملایمی او را از پای در خواهد آورد

مراکز مذکور به جهاتی تا کنون قادر به اجرای نقش تاریخی خود نشده اند . از میان علل ، می توان به تعدد مراکز تصمیم گیری و برنامه ریزی و ساماندهی اامور فرهنگی اشاره کرد که موجب ناشناخته و زاکد ماندن گنجینه های بی همتای فرهنگی شده است . آغاز سال تحصیلی مقطع مناسبی برای هویدا شدن این واقعیت تلخ است که جامعۀ ما از فرهنگ توانمند و سرشار از هنر و زیبایی و جاذبه و لطافت ایرانی فاصله  دارد . چگونه و به چه دلیل ؟ فرازها و گزیده هایی از احادیث پیشوایان دین و وصایای شهدا و ابیاتی از شعراء نامی یا جملاتی از بزرگان ایرانی و اسلامی تا نگاره های زیبای باستانی ، بناهای تاریخی و تحسین برانگیز ، ظروف و اشیاء قدیمی ، گنبد و گلدسته های پرشکوه مساجد و انواع خط  و . . . همیشه می توانند از مجرای طرح و تصویر و ظرافت های هنری زینت بخش ابزار و لوازم فرهنگی و کالاهای تولیدی باشند و با نوازش چضمها و صیقل دادن جان ها و برانگیختن احساس ها سد سدیدی در مقابل جریان های بیماری زای فکری و روانی بوجود آورند اما دریغا که در غبار فراموشی و تغافل ملامت خیز گم شده اند و تصاویر و جملات موهن و زشت و ناآشنا و نامفهوم و یا نام شزکت یا موسسه ای غربی با خطوط کج و معوج لاتینی یر روی کیف و کفض و کلاه و مداد و لباس و دفتر و . . . خودنمایی کرده آدمها را به خود می خوانند .

شگفتا ، دانش آموزان ایران اسلامی با پیراهن و شلوار و کفش و جوراب و کیف نولید ایران اما منقوش به تصاویر و حروف برگرفته از فرهنگ بیگانه ، به مدرسه و مراکز آموزشی می روند تا درس خودباوری و مبارزه با فرهنگ مهاجم غربی را بیاموزند ! چه نقیضین آشتی  پذیری ! بر حال آن معلم چه می رود که وقتی از فرهنگ تمدن ساز ایران اسلامی سخن می گوید ، حروف لاتین حک شده بر لباس شاگردان ، بر چشمانش چنگ زده خراش دردناک به جا می گذارند .

دولت و ملتی که دست رد بر سینه استثمارگران و استعمارگران خارجی زده و مبارزه با آنها را شعار همیشگی ققرار داده و بر پای این عقیده فرزندان عزیز خود را قربانی کرده و به عنوان "شهید" آنها را "شاهد" گرفته ، چگونه از کنترل معدودی تولیدکنندۀ مروج فرهنگ بیگانه عاجز      مانده اند ؟ آیا این مصداق غفلت از فرهنگ غنی ایران نیست ؟ متولی کیست ؟ تصمیم گیرنده ها کیانند ؟ شاید مشاهدۀ چندین سالۀ این پدیده ، قباحت آن را از بین برده است ! در دنیایی که شکارچیان ملتها هر دم دامی تازه می گسترانند و ترانه های تازه می سرایند و بر آداب و ایمان مردم گرد حقارت و زبونی می پراکنند و با هزار حیله و نیرنگ آنها را از گنج های بیکران غافل می کنند ، چه جای درنگ و آرامش خاطر ؟

خلاصۀ کلام ، اگر متولیان فرهنگ و آموزش کشور شیوۀ کاوشگری در مخازن فرهنگی را به نسل جوان نشان ندهند و آنان را با هنر و ادب و عرفان و اخلاق و کیش و آئین ایران اسلامی آشنا نسازند و اگر نسل نو "خودشناس" نشودو خود را باور نکند ، در آینده ای نه چندان دور نسلی که مسئولیت سازندگی ایران فردا را به عهده دارد ، به قواعد زندگی در دهکدۀ جهانی خواهد اندیشید ، بی آنکه به فرهنگ ایران نظر داشته باشد .

سیاست اطلاع رسانی جهانی و فرهنگ جهان سوم


سیاست اطلاع رسانی جهانی و فرهنگ جهان سوم                   بهروز فرهادیان - 1377            

 

دیباچه

«اطلاع رسانی» سریع و گسترده ، یکی از مشخصات برجسته جهان صنعتی و توسعه یافته است . گسترش امواج و آثار این نظام  اطلاع رسانی ، بسیاری از برنامه ها و طرح های کشورهای جهان سوم را تحت تأثیر قرار داده است . جهان سوم در برخورد با این موج سرکش و پهناور ، معضلات ناخواسته و شاید غیر منتظره ای را پیش رو دارد که تنها با چاره جویی مناسب و اقدام به موقع از بن بستی محتوم نجات خواهد یافت ، و گرنه در آینده ای نه چندان دور ، تحت تأثیر القائات و نفوذ اطلاع رسانی جهانی ، بسیاری از مشخصات فرهنگی خود را به فراموشی خواهد سپرد . نوشتار حاضر ، پیرامون این موضوع به بررسی می پردازد .   

 

*  *  *

 

قبل از ورود به بحث اصلی ، به تعریف و تفسیر واژه های کلیدی بکار گرفته شده ، پرداخته          می شود .


سیاست اطلاع رسانی

یکی از معانی واژه «سیاست» ، راه و روش و خط مشی است . بنابراین منظور از «سیاست اطلاع رسانی» ، راه و روشی است که برای «اطلاع رسانی» انتخاب می شود . این انتخاب ، با شرایط اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی جامعه ارتباط مستقیم دارد . مثلاً اگر تولیدات متنوع داخلی فراتر از نیازهای جامعه بود ، و افزایش میزان تولیدات و جلوگیری از رکود اقتصادی و پیامدهای منفی آن ، منوط به راه یابی به بازارهای جهانی باشد ، سیاست اطلاع رسانی با این سیاست اقتصادی هماهنگ خواهد شد .

 

فرهنگ

تعاریف متعددی از «فرهنگ» ارائه شده که به ذکر دو تعریف بسنده می شود . دکتر شریعتی در تعریف فرهنگ می نویسد :

                       «فرهنگ عبارتست از مجموعة تجلیات (بصورت سمبل ها ،  علائم ، آداب و رسوم ، سنت ها ، آثار ، رفتارهای جمعی و . . .) معنوی ، هنری ، تاریخی ، ادبی ، مذهبی و احساسی یک قوم که در طول تاریخ آن قوم فراهم آمده و شکل مشخصی گرفته است . این تجلیات ، دردها ، نیازها ، کیفیت جنس روح و فطرت ، خصوصیات اجتماعی و زیست مادی و بالاخره روابط اجتماعی و ساختمان اقتصادی آن قوم را توجیه میکند .»1 

ادوارد بارنت تایلور2 مردم شناس انگلیسی ، معتقد است :

                     «فرهنگ . . . مجموعه پیچیده ای است که دربرگیرنده دانستنیها ، اعتقادات ، هنرها ، اخلاقیات ، قوانین ، عادات و هر گونه توانایی دیگری است که انسان به عنوان عضوی از جامعه بدست         می آورد .»3

            تعاریفی که ذکر شد ، نشان می دهند فرهنگ هر ملت ، هویت و شخصیت آن ملت است که موجب می شود مجموعه ای از افراد ، علی رغم تفاوت های فردی ، گرد هم آمده و زندگی جمعی و سرنوشت مشترک داشته باشند . هر جامعه ای غیر از مشترکات انسانی ، نیازها ، دردها ، احساسات ، هنرها ،   دلبستگی ها و عادات و اخلاقیات خاص خود را دارد . تا زمانی که با تعلیم و تربیت صحیح و استفاده از تجارب تازه ، این مشترکات به نسل های آینده انتقال داده شوند ، هویت جمعی محفوظ خواهد ماند .

           

ویژگی های کلی فرهنگ

            1- اکتسابی بودن : فرهنگ از امور ذاتی و غریزی به حساب نمی آید . هر آنچه در تعریف فرهنگ گنجانیده می شود ، اموری هستند که انسان پس از تولد از محیط پیرامون خویش می آموزد . مسئولیت افراد جامعه در انتقال شایسته فرهنگ خودی به نسل آینده ، از اینجا آشکار می شود . هر مانعی همچون سستی در انتقال یا وجود عامل خارجی که مانع انتقال شایسته شود ، در زندگی جمعی ، اثرات نامطلوب بر جای خواهد نهاد .

            فرهنگ ، این میراث اجتماعی ، محصول سالها بلکه قرنهای متمادی ، پیمودن راه ها ، پشت سر نهادن فراز و نشیب ها ، افتادن ها و برخاستن ها و تجربه و عبرت آموزی است .

            2- نشانگر معیارها و ارزش ها : ارزش گذاری به امور اخلاقی و رفتاری ، ناشی از فرهنگ هر جامعه است و چون جوامع ، فرهنگ های متفاوت دارند ، در ارزش گذاری ها نیز تفاوت به وجود می آید .

            3- روشنگر نیازهای واقعی : زندگی جمعی ، روابط خاصی را می طلبد که بر مبنای قواعد پذیرفته شده ای شکل گرفته باشند . بر اساس این روابط خاص ، نیازها و احتیاجات جامعه معنا پیدا می کنند . یعنی نیازها ، ارتباطی منطقی با نوع روابط اجتماعی و شکل و شیوه زندگی دارند . نیازهای جوامع با وجود تعدد شرایط و ویژگی های زیستی ، با یکدیگر تفاوت دارند . چون نیازها ارتباط مستقیم با ساختار فرهنگی جامعه دارند ، نیاز به شیء خاصی در یک جامعه ، نمی تواند دلیل بر نیاز جامعه ای دیگر به همان چیز باشد .

 

جهان سوم

            پس از جنگ جهانی دوم که دو بلوک شرق و غرب ، تقسیم بندی جدیدی در صحنه سیاست دنیا به وجود آوردند ، اولین بار واژه «جهان سوم» در مجله فرانس ابزرواتور4 (14 اوت 1952) توسط فردی بنام «آلفرد سووی»5 بکار گرفته شد . سووی ، از این اصطلاح ، کشورهایی را منظور داشت که تازه به استقلال رسیده و در قطب بندی شرق و غرب قرار نداشتند و غیر متعهد محسوب می شدند . بعدها معانی فرهنگی و اقتصادی نیز به این اصطلاح داده شد .

            به جهت تنوع فرهنگی در این دسته از کشورها ، عموماً در قلمرو مسائل فرهنگی ، اصطلاح «جهان سوم» با مسامحه به کار می رود . اما در مسائل اقتصادی ، مشترکاتی همچون وابستگی اقتصادی ، فقر    عمومی ، نداشتن نیروی ماهر و متخصص ، کمبود مسکن ، بیکاری ، کمبود سرمایه و عدم دور اندیشی در برنامه های کلان مملکتی وجود دارد که اطلاق «جهان سوم» را به آنها توجیه می کند .

           

*  *  *

 

گزینش سو گرفته اطلاعات

کشورهای جهان را با موازین متعددی می توان تقسیم بندی کرد . از جمله ، تقسیم کشورها بر اساس میزان رشد و توسعه صنعتی و فن آوری است . یکی از ویژگی های کشورهای صنعتی و توسعه یافته ، در اختیار داشتن ابزارهای پیشرفته اطلاع رسانی است که امکان انتشار و القا سیاست ها ، خط مشی ، افکار و برنامه ها را در قالب پیچیده ترین فنون تبلیغ و ظریف ترین گفتارها ، تحلیل ها ، فیلم ها و . . . فراهم        می نماید .

در دنیایی که مجموعه بیشماری از داده های گوناگون وجود دارد و هر لحظه بر شمار آن افزوده   می شود ، شبکه اطلاع رسانی جهانی دست به گزینش می زند . اما معیار این گزینش چیست ؟ مشترکات انسانی است یا منافع گروهی و وطنی ؟ میزان ، تأثیر بر رشد و کمال اجتماع بشری است یا شکوفایی اقتصادی جوامع یا منافع شرکت ها و مؤسسات بزرگ بین المللی ؟ یا . . .

شبکه اطلاع رسانی جهانی که تحت سلطه و کنترل سرمایه داران گرداننده مؤسسات بزرگ        بین المللی و فراملیتی است ، در گزینش اطلاعات ، نمی تواند جدا از معیارهای انحصارگران ، معیاری  برگزیند . این شبکه با استفاده از آخرین یافته های علومی چون جامعه شناسی و روانشناسی ، جهانیان را در معرض هجوم دسته ای خاص از اطلاعات قرار می دهند و با ظرافت و زیرکی ، چنان تکه ها و پاره های اطلاعات را در کنار یکدیگر قرار می دهد که در اذهان مخاطبین ، شکوه و قدرت و سروری و غنای فکری و فرهنگی آنان و ضعف و عقب ماندگی و ناتوانی و نیازمندی و فقر فرهنگی ملل دیگر ، القا می شود .

برای این کار ، غنی ترین و گسترده ترین مجموعه های اطلاعاتی را در اختیار دارند . مراکز متعدد رادیو و تلویزیون ، مؤسسات انتشاراتی ، روزنامه های کثیرالانتشار ، مؤسسات فیلمبرداری و فیلم سازی ، نوارهای ویدئویی ، دیسکت های رایانه ای ، نوارهای صوتی ، شبکه های ماهواره ای و . . . تنوع شیوه های تبلیغی و گسترش حوزه های تحت پوشش را ممکن می سازد .

کشورهای توسعه یافته دارای معیارهای فرهنگی خاصی هستند که قاعدتاً شیوه اطلاع رسانی       نمی تواند با این ملاک ها ناسازگار باشد . از میان انبوه بیشمار داده های موجود ، تنها بخش هایی برای انتشار گسترده گزینش می شوند که در تقویت آن معیارها مؤثر باشند . بنابراین ، نظام اطلاع رسانی جهانی ، مبتنی بر فرهنگ کشورهای توسعه یافته است . چون محور فعالیت این قبیل کشورها بر تسلط بیشتر بر طبیعت ، تولید انبوه ، بازاریابی جهانی ، مصرف بیشتر ، سودهای کلان و رفاه مادی است ، گزینش و گسترش   اطلاعات ، هماهنگ با این موازین خواهد بود .

آماری که یونسکو قریب دو دهه پیش منتشر کرد ، نشانی از حجم انبوه اطلاعات گزینش شده و سو گرفته از سوی رسانه های کشورهای توسعه یافته دارد . به استناد آمار مذکور ، دو خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس و یونایتدپرس در یک روز حدود سی میلیون کلمه را برای دویست کشور تحت پوشش ، مخابره کردند6 .

در گزارش منتشر شده ای از یونسکو در سال 1980 ، آمده بود : «سرویس مخابراتی آسوشیتدپرس در روز حدود 90000 کلمه به آسیا مخابره می کند ، در عوض ، آسیا تقریبا 19000 کلمه برای پخش جهانی به نیویورک ارسال می دارد . بخش خبر تلویزیونی یونایتدپرس اینترنشنال هر ماه در حدود 150 گزارش خبری تلویزیونی به آسیا مخابره می کند ، و میانگین بروندادهای خبری از آسیا در حدود 20 گزارش در ماه است . »7 افزوده شدن ابزارها و توانایی های جدید تکنیکی و فنی در بیست سال اخیر ، بر میزان اطلاعات منتشره و کشورهای تحت پوشش ، افزوده است .

این نوع اطلاع رسانی ، تابع ضوابط و اصولی است که موسسات و سازمان های بزرگ جهانی ، به قصد گسترش نفوذ بین المللی و حفظ برتری خود تدوین کرده اند . اما زمانی برتری اقتصادی و سیاسی کشورهای توسعه یافته ادامه می یابد که اولاً : ملاک ها و ارزش های مورد نظر گسترش یابند و مردم دنیا سیادت و سروری آنها را بپذیرند . ثانیاً : با ایجاد انواع موانع ، دیگر کشورها را از دستیابی به اقتصادی شکوفا و رشد یابنده باز دارند . رسیدن به این اهداف ، منوط به این است که فرهنگ دیگر کشورها از ارزش های موجود و پویا و خلاق و هویت بخش و امیدوارکننده و وحدت خیز تهی شود و مردم ، توسعه و پیشرفت را نه با تکیه بر فرهنگ خودی ، بلکه در پناه بردن به ارزش های کشورهای توسعه یافته معنا کنند .

هر برداشتی از توسعه که متکی به فرهنگ غیرخودی باشد ، گسیختگی فرهنگی ، تفرقه و بی ثباتی سیاسی را به دنبال می آورد . جامعه ای که به چنین راهی کشیده شد ، آغوش را برای پذیرش «فرهنگ دیکته شده جهانی» خواهد گشود تا خود را از تحقیرها و سرزنش ها برهاند . سیاست اطلاع رسانی جهانی ، چنین ایده ای را دنبال می کند . ایده ای که در تلاش است تا مردم گیتی با پشت کردن به فرهنگ های محلی و ملی ، بر ارزش های کشورهای توسعه یافته گردن نهاده و آداب و رسوم و اندیشه و نوع زندگی و شیوه مصرف را با «استانداردهای بین المللی» هماهنگ کنند .

بی جهت نیست که ضعف ها و مشکلات جهان سوم در رسانه های بین المللی بزرگ نمایی می شود ولی مسائل مشابه در کشورهای صنعتی ، مورد اغماض قرار می گیرد یا تفسیری خاص پیدا می کند . در اکثر کشورهای توسعه یافته ، اعتصاب ، تظاهرات علیه دولت ، قتل ، نابرابری های اجتماعی ، تبعیض نژادی ، فساد اداری و اخلاقی و . . . وجود دارد . در زبان «امپریالیسم خبری» این مسائل در کشورهای توسعه یافته دلیل بر وجود آزادی و رعایت حقوق بشر است . اما وقوع همین حوادث را در کشورهای جهان سوم دال بر وجود اختناق ، استبداد ، حکومتی ناشایسته و فساد اجتماعی معرفی می کنند و روزها و هفته ها پیرامون آنها به تهیه خبر ، تحلیل ، مصاحبه و گفتگو می پردازند . از این نظر ، سیاست اطلاع رسانی جهانی دو کار عمده انجام    می دهد : زیبا و جذاب و انسانی نشان دادن چهره کشورهای توسعه یافته و زشت ، ناپسند و ناخوشایند جلوه دادن چهره کشورهای جهان سوم .

ژان کازنو8 ، از صاحب نظران وسائل ارتباط جمعی ، علی رغم گرایش های سوگرفته و نگرش    خوش بینانه به تبلیغات یک طرفه کشورهای توسعه یافته ، می نویسد :

                       «. . . سعی در گسترش فرهنگ ، در سطح جهانی ، مشکلاتی نیز به همراه دارد . برنامه های فوق ملی را به صورت «ویترینی»      درآوردن و تمدن خاصی را با آن نشان دادن ، باید به نوعی امپریالیسم فرهنگی کم و بیش آگاهانه بینجامد . به بیان دیگر ، امکان دارد ، ویژگیهای خاص فرهنگ ارسال کننده پیام از جانبی اغراق آمیز و از جانب دیگر بسیار زیبا ترسیم گردند . ملل بزرگ ، زمانی که هم برنامه های داخلی و هم برنامه های بین المللی را ارائه می دهند ، در مورد دوم سعی می نمایند ، برنامه ها را صورتی آنچنان بخشند که بر اعتبار آنان بیفزاید و زندگی مردمشان را به بهترین نحو عرضه نماید .»9 

 

چهره آشکار و چهره پنهان  

سیاست اطلاع رسانی جهانی ، دارای دو چهره کاملاً متفاوت و متضاد است : چهره آشکار و چهره پنهان . چهره آشکار همانی است که بشدت بر آن پای می فشارند : زیبایی ، قدرت و برتری کشورهای توسعه یافته ، تبلیغ درباره وسایل خانگی زیبا و ظریف ، خودروهای شیک با امکانات متنوع ، شهرهای پاکیزه و منظم ، وسایل تفریحی فراوان ، مدارس و دانشگاه هایی با امکانات زیاد آموزشی و تحقیقاتی ، رشد      حیرت انگیز فن آوری مدرن و دیگر جذابیت های صوری .

چهره پنهان ، سیاست ها و طرح های پشت پرده این دسته از کشورها است . از قبیل : بازاریابی جهانی ، توسعه فن آوری داخلی ، تأمین منافع شرکت ها و موسسات بزرگ ، جلوگیری از رشد صنعتی جهان سوم ، ایجاد روحیه نومیدی و ناتوانی در میان مردم دیگر کشورها ، دامن زدن به اختلافات قومی و فرهنگی و بزرگ نمایی مشکلات و کاستی ها در جهان سوم ، بی ثبات جلوه دادن دولت های مردمی و ایجاد مشکلات متعدد برای آنان و . . . .

اعضا کمیسیون عمومی یونسکو در سال 1972 با نگرانی از جریان یک سویه اطلاعات ، اعلام  داشتند :

                       «. . . چنانچه انتشار اطلاعات در انحصار چند کشور و گردش  بین المللی اطلاعات ، تنها یک فرایند یکطرفه باشد ، امکان دارد ارزشهای فرهنگی بیشتر کشورهای دیگر به شدت آسیب ببیند .»10 

در گزارش کمیسیون بین المللی مطالعه مسائل یونسکو در سال 1980 ، پیرامون اثر ویرانگر اطلاعات یکطرفه بر اقتصاد و فرهنگ جهان سوم ، اظهارنظر شده بود که :

                       «تأثیر جریان یکطرفه در درون کشورهای در حال توسعه بسیار خوفناک است : زیرا محصول داخلی به نحوی نامتناسب اندک است ، و «محصولات» ارتباطی ساخت جهان صنعتی همه جا یافت می شود ، در دکه های روزنامه فروشی ، در کتابفروشیها ، بر امواج رادیویی ، در تلویزیون و بر پرده سینما . دلیل دیگر را می توان در وابستگیهای تاریخی و فرهنگی یافت : نخبگان شهری در کشورهای در حال توسعه بیشتر تعلیم و تربیت غرب گونه اخذ کرده اند ، که آن را از لحاظ فرهنگی با غرب یکی می دانند و گرایش به گزینش محصولات ارتباطی غرب دارند .»11 

فلسفه گزینش اطلاعات سوگرفته و ایده های پنهان در ورای داده های ظاهری ، حتی صاحبنظرانی را در درون جوامع غربی به اعتراض کشانده است . چرا که این اطلاعات سوگرفته ، از فریب دادن مردم کشورهای توسعه یافته نیز چشم پوشی نمی کند . اسوالد اشپنگلر12 در کتاب «فلسفه سیاست» می نویسد :

                       «حس قدرت طلبی که در زیر لفافه دموکراسی به فعالیت مشغول است شاهکار خود را به چنان خوبی انجام داده که حتی وقتی مردم را به شدیدترین وضعی به قید رقیت و بردگی می کشد ، اینان به قدری اغفال شده اند که تصور می کنند معنی آزادی همین است ، و هر چه طوق اسارت تنگتر می شود به نظر مردم چنین جلوه    می کند که دائره آزادی وسیعتر شده است . همه با رضا و رغبت ، بلکه با ذوق و شوق و جوش و خروش به ساز عده معدودی    قدرت طلب بی باک می رقصند . آزادیخواهان طبقه متوسط ، از این مغرور و خوشنودند که مطبوعات آزاد شده و سانسور از میان رفته است ، غافل از اینکه دیکتاتور مطبوعات یا آن چند نفری که تمام روزنامه ها و مجلات را به ضرب پول در اختیار خود در آورده اند اسیران خود ، یعنی خوانندگان را در زیر تازیانه های سرمقاله ها و تلگراف ها و عکس ها و تصویرها به هر طرف که بخواهند سوق می دهند .»13 

 

خلاصه کلام  

ارتباط فرهنگی موجب رشد فرهنگ ها و زایش و شکوفایی فرهنگی می شود . جوامع بشری ، در ارتباط با یکدیگر می توانند به آرمان های بلند انسانی دست یابند به شرط اینکه انحصارگران و سودجویان و خودخواهان ابزار قدرت را در اختیار نداشته باشند . اما در جهانی که «تیغ» به دست «زنگی مست» داده اند ، ملت ها جز با توسل به فرهنگ خودی و تقویت مبانی اعتقادی ، راهی برای بقا و حفظ آزادی خویش نخواهند یافت .

توسعه و دستیابی به فن آوری نوین را باید بر اساس نیازهای هر جامعه معنا کرد . چون نیازهای جوامع را فرهنگ ها تبیین می کنند ، الگو قرار دادن کشورهای توسعه یافته ، فریبی است که منجر به انحطاط فرهنگی و به هدر دادن منابع طبیعی و سرمایه های ملی خواهد شد .

جهان سوم پیش از آنکه چشم به «بیرون» بدوزد ، محتاج نگاهی مدبرانه به «درون» است . ایجاد و تقویت شبکه های اطلاع رسانی و بهره گیری از اندیشمندان متعهد و برنامه ریزان متخصص و مؤمن به فرهنگ خودی ، از ضروریات اولیه برای حفظ هویت و شخصیت فرهنگی است . درک نیازهای واقعی جامعه و جهت دادن به تحقیقات و پژوهش ها در مراکز علمی و صنعتی متناسب با این نیازها ، توأم با آموزش و تربیت صحیح و فراگیر به غنای فرهنگی خواهد انجامید .

جهان سوم ، بجای ورود تولیدات کشورهای توسعه یافته که با نیازهای خودی تناسبی ندارند و به وابستگی سیاسی و اقتصادی نیز می انجامد ، باید به تولیدات داخلی روی آورد . اما این بدان معنا نیست که تجارب دیگر ملل نادیده گرفته شود . هنر و زیرکی و سختی راه در این است که این تجارب متناسب با فرهنگ خودی به کار گرفته شوند . جهان سوم ، راه نجاتی غیر از «بازگشت به خویش» ندارد .

 

پی نوشت ها :

1- انسان بی خود ـ ص 201

2- Edward Barent Tylor

3- مبانی جامعه شناسی ـ ص 116

4- France Observateur

5- Alfred Sauvy

6- ر.ک.ژئو پولیتیک اطلاعات . ص 106

7- یک جهان ، چندین صدا ـ ص 71

8- J.Cazeneuve

9- جامعه شناسی وسایل ارتباط جمعی ـ ص 288

10- یک جهان ، چندین صداـ ص 71

11- همان ـ ص 124

12- Oswald Spengler

13- فلسفه سیاست ـ ص 89-88

رابطه دین و سیاست

رابطه دین و سیاست                                            بهروز فرهادیان - 1376

 

میان دین و سیاست به معنای مملکت داری و راهبری امور اجتماع بشری ، چند گونه رابطه    دانسته اند . این مقاله به برخی از آنها نظر دارد .  

*  *  *

عده ای دیانت را پایبندی به آموزه های فرازمینی برای تعالی زندگی فردی معنا می کنند . در نظر اینان ، دین و سیاست دو مقوله با دو وظیفه و کاربرد متفاوتند . کار سیاست از دین بر نمی آید همچنانکه سیاست ، کار دین نمی کند . دین با لایه های درونی و تمایلات پنهان و مرموز آدمی به دل دادن به وجودی بی مثال سر و سر پیدا می کند و سیاست با انگیزه های تو بتو و پایان ناپذیر و بلاخیز افراد و گروه ها در حیات اجتماعی .

می گویند دین ، آدمی را به پیوند با خدا می خواند و آدمی در پیوند با خدا «تنها» ست . تنها به عبادت می نشیند ، تنها روئیده و بارور می شود ، تنها اوج می گیرد ، تنها می میرد و تنها برانگیخته می شود . دین ، دعوت به «تک»روی است و بریدن از غیر «او» و دل بستن به «او»ست . اما سیاست ، با همگان بودن است . در سیاست ، تنها شدن ، تهی شدن است و خسران ، لیک به جمع پیوستن ، غنی شدن است و رجحان . دین ، صراط فردی است و سیاست صراط جمعی . چون هر دین پروری بر صراط خویش می رود و بهره ای از حقیقت می برد هیچ انسانی برای دیگری الگو و نمونه نخواهد بود . اما سیاست ، تلاش جمعی در صراطی جمعی است .

دوگانگی دین و سیاست ، دوگونه قانون طلب می کند : قانون دینی و قانون مدنی . قصد قانون دینی ، اعتلاء و علو شخصیت فردی است و مقصد قانون مدنی ، سعادت جامعه . منتسکیو می نویسد :

  «به طور کلی قوانین مذهبی دارای ابهت و شکوه روحانیت است و حال آنکه قوانین مدنی در عوض دامنه دار و متوجه احتیاجات جامعه می باشد ، قوانین مذهبی که برای تکامل افراد بشر وضع گردیده بیشتر متوجه خوبی و سعادت افرادی است که به قوانین مزبور عمل می کنند و سعادت جامعه در درجة دوم از اهمیت است . ولی قوانین مدنی بر خلاف قوانین مذهبی متوجه خوبی و سعادت عموم افراد یعنی جامعه است . لذا قوانین مذهبی هر قدر با شکوه و قابل احترام باشد نبایستی مبنای قوانین مدنی قرار بگیرد .»1 

منتسکیو در تفاوت قوانین مذهبی و قوانین مدنی می نویسد :

«قوانین بشری چون برای افراد وضع شده است باید دارای مقررات باشد و احتیاجی به پند و اندرز ندارد اما قوانین دینی چون برای روح و قلوب مردم وضع شده بایستی بیشتر پند و اندرز داشته و کمتر حاوی مقررات باشد .»2 

بنا به این تقسیم بندی ، دین ریسمانی است آویزان از آسمان تا دیندار را از پرستش خدایان و عبادت اصنام و اوثان رهایی بخشد و به وجود بی کرانه و سرچشمه محبت و عطوفت متصل سازد . اما سیاست ریسمانی است از هر دو سو زمینی ، در یک سویش قلیلی برگزیده اند یا حاکم و در سوی دیگر کثیری گزیننده اند یا محکوم . در تکاپوی همیشگی و پیوسته ، این گروه ها می آموزند که بهره گیری از افکار و افهام گوناگون به بهبود شرایط زیستی خواهد انجامید . مدارا با صاحبان آرایی دیگر لازمة این کار خواهد بود . اما این را دین نمی پذیرد . به ناچار روابط تو بر توی اجتماعی و ظهور تمایلات سرکش و سیری ناپذیر و اندیشه های متناقض و ضرورت تسامح با ایده های نو و پرهیز از تعصب اندیشه سوز ، دین را از دخالت در مسائل پیچیدة اجتماعی همچون تعیین شکل حکومت ، تقنین ، ارتباط نهادها ، رابطه با بیگانگان ، حفظ حدود و ثغور ، اخذ مالیات ، اداره بیت المال ، تعیین کارگزاران شایسته ، نظارت بر هزینه ها و جنگ و صلح باز       می دارد .

نکته ای باقی است . دین ، آدمیان را به «آسمان» می خواند ، کار «زمین» با کیست ؟ نیازهای روحی را دین پاسخ می دهد ، نیازهای جسمانی و مادی را چه باید کرد ؟ می گویند هر چند وظیفة ذاتی دین بیان مسائل اجتماعی و دخالت در سیاست نیست ، اما دین پروران نمی توانند از میل زیستن جمعی غفلت ورزیده و انزوا پیشه کنند . آنان قادرند با سودجویی از خرد جمعی بر تجارب سرشار و گرانبار آدمی تکیه زنند و حکومتی در شأن جامعة خویش بنا نهند . اما این حکومت ، حکومت دینی نخواهد بود زیرا دین در باب حکومت ، حرفی و گفتی ندارد .

علی عبدالرزاق مصری از علمای الازهر ، دین اسلام را با سیاست دارای چنین رابطه ای می داند . او رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را تنها بر محور امور روحانی و نعلیم و تزکیه نفس خلاصه کرده و ماموریت سیاسی یا وظیفه نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در تشکیل حکومت نفی می کند . در گمان وی رفتارها و تصمیم گیری های آن بزرگوار در اموری که به نوعی به حکومت و سیاست مرتبط  بود ، نه لازمة پیامبری وی و اجرای دستورات دین اسلام که به معنای عام دفاع از خود و یاران و قلمرو حکمرانی بود ، کاری که هر حاکم یا فرمانروایی انجام می دهد . او هر نوع تلاش و فعالیت مسلمانان را به استناد اعمال سیاسی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مردود دانسته و مسئله خلافت و جانشینی از ایشان را منتفی می داند .

علی عبدالرزاق اعتقاد دارد علی رغم ماموریت نداشتن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در تشکیل حکومت ، مسلمانان مانند سایر افراد بشر نیازمند حکومت هستند اما این در جهت پیروی از فرامین دین نیست . بنا به اعتقاد او :

«هیچ چیز مسلمانان را از آن باز نمی دارد که در علوم اجتماعی و سیاسی ، بر ملتهای دیگر پیشی گیرند و آن نظام عتیقی را که مایة خواری و زبونی آنها شده است از میان ببرند و آئین کشورداری و نظام حکومت خویش را بر بنیاد تازه ترین نتایج خرد آدمی و استوارترین اصولی که به حکم تجارب ملتها بهترین آئین حکومت شناخته شده است ، بر پا کنند .»3 

در بخش دیگر این مقاله اشارتی به برخی سستی های این نظریه خواهد شد .   

*  *  *

گروهی سیاست را مخدوم دین می دانند . در باور اینان اقتضاء ماهیت دین ، تأئید مظالم حکمرانان و حکومت های ستمگر و دعوت مردم به ستم پذیری و صبر و سکون است . دین به امید بهبود دردها و       رنج ها ، دریچه ای به سوی عالم خیالی بعد از مرگ می گشاید و با توصیف زیبایی ها و نعمت های جاودانی اما موهوم ، مردم را از تلاش برای بهبود زندگی مادی باز می دارد .

سیاستمداران از دین برای فریب توده ها و توجیه ستم ها و حق کشی ها بهره می برند . دین ـ با هر خاستگاهی ـ بسان ابزاری است در جهت تحکیم قدرت و نفوذ حاکمان تا مردم بر نابسامانی ها و              بی عدالتی ها خروش نیاورند . دین از لسان زمامداران و مبلغین رسمی ، مردم را به نعمت ها و لذایذ آن سوی مرگ می خواند تا حاکمان بی دغدغه در کار حکمرانی و عیاشی و شکمبارگی باشند .

زیگموند فروید اتریشی می نویسد :

«قوانین و دستورات مذهبی همواره در طول زمان موافق با مصالح و منافع قدرت مندان و صاحبان زر و زور تغییر یافته و مردم نیز شاهد این تغییر و دگرگونی های ناهنجار بوده اند .» 

نیچه فیلسوف آلمانی که از خاستگاه و اثرات اجتماعی دین و نقش آن در پیدایش «ابر مرد» تفسیر خاصی دارد ، معتقد است :

«برای مردمان قوی و مستقلی که برای فرماندهی مهیا و مقدر شده اند و خرد و هنر یک نژاد فرمانروا در ایشان حلول کرده  است ، دین وسیلة دیگری است برای چیرگی بر مانعهائی که در راه دستیابی به سروری مجود دارد ، و همچون رشته ای است که فرمانروایان و فرمانگزاران را به هم بسته می دارد ، و وجدان گروه اخیر ، یعنی نهفته ترین و باطنیترین جنبة آن را ، که همانا میل سرکشی است ، بر فرمانروایان فاش می کند و عنانش را به دست ایشان می سپارد .»5 

به گمان هولباخ :

«دین مردمان را چنان تعلیم می دهد که از جباران ناپیدا بترسند ، و در عین حال آن ها را در برابر فرمانروایان زمینی برده و بزدل می سازد و هر گونه اقدام برای به در دست گرفتن سرنوشت خود را در آن ها سرکوب می کند .»6 

در قطعه ای از تاریخ اسلام ، معاویه بن ابی سفیان حضور دارد که نیرنگ ها و فریبکاری هایش در قالب دفاع از دین شهره است . معاویه پس از قتل عثمان ، مدعی خونخواهی شد و پیراهن عثمان و انگشتان قطع شدة «نائله» زن عثمان را بر منبر جامع دمشق می نهاد و مردم را تحریک می کرد . او به نام دین چندان کوشید تا به خواسته های شوم رسید . پس از صلح با امام حسن علیه السلام در مسجد کوفه به کوفیان گفت گمان می برید برای نماز و زکات و حج با شما می جنگیدم ؟ شما هم نماز می گزارید هم زکات می دهید و هم به حج می روید . من قصد فرمانروایی داشتم و خدا این را به من هدیه کرد و شما آن را خوشایند نمی دانید . ابن ابی الحدید در این خصوص می نویسد :

«. . . فخطب معاویه اهل الکوفه ، فقال : یا اهل الکوفه ، أترونی قاتلتکم علی الصلاه و الزکاه و الحج ، و قد علمت أنکم تصلون و تزکون و تحجون ؛ و لکننی قاتلتکم لاتأمر علیکم و علی رقابکم ، و قد آتانی الله ذلک و انتم کارهون . . .»7

معاویه و دیگر سلاطین اموی ، با تحریف تعالیم اسلام ، تسلیم در برابر تبعیض ها و بی عدالتی ها ، تواضع در برابر مالداران ، رضا به فقر و نداری و صبر در مقابل ستم ها را می آموختند . اسلام اموی ، توجیگر فقر و غنا در جامعه است و چه بسا وجود فقر را مورد رضای خدا دانسته تا انفاق و صدقه و خمس و زکات معنا یابند !

بنابراین در بهره گیری صاحبان قدرت از دین ، تردیدی نیست اما آیا تنها دین مورد استفاده قرار گرفته ؟ از مفاهیم ارزشمندی مانند آزادی ، انسانیت ، جوانمردی ، راستی و برابری نیز سوء استفاده شده است . از این سوء استفاده چه حکمی حاصل می شود ؟! علم و دانش هم ابزاری بی نظیر در دست سیاستمداران و قدرتمندان بین المللی است که با آن امکان هر نوع خیره سری ، غارت ثروت های ملل جهان ، پنهان ساختن برخی رخدادها ، تهیه سلاح های ویرانگر ، تحریف حقایق و فریب مردم را فراهم می سازد . هم از دین و هم از دانش سوء استفاده شده اما چرا حکم به موهوم بودن دین و خروج آن از زندگی اجتماعی داده می شود ولی دانش قداست می یابد ؟

اصولاً سوء استفاده از دین بیانگر واقعیتی اصیل و مورد نیاز انسان است . هیچگاه امری موهوم و خیالی در طول قرن های متمادی نمی تواند زندگی بشر را تحت تأثیر قرار دهد . باید واقعیتی وجود داشته باشد تا عده ای بتوانند با نیرنگ و دغل چیز دیگری را به نام آن به مردم تحمیل کنند . بی آن اصل ، سوء استفاده ممکن نیست .

*  *  *

گروهی سیاست را خادم دیانت می دانند . سیاست خادم دیانت ، سیاستی مبتنی بر اصول انسانی است که دین مداری و نه قدرت مداری را مقصود دارد . دین مداری ، ابزار خاص خود می طلبد و با هر ابزار و هر شیوه ای موافق نیست . از آنجا که دین الهی پای فشردن بر ارزش های فطری و حرمت نهادن به انسان و حقوق او را می آموزد ، سیاست مبتنی بر دیانت هم بر چنین استوانه هایی استوار است .

مقام ها در چنان سیاستی ، مسئولیت زا هستند نه امتیاز آفرین . محدودة نفوذ مدیریت و رهبری هر چه گسترده تر و وسیع تر باشد ، نه بر شمار امتیازها بل بر بار مسئولیت افزوده می شود . در نظامی با چنان سیاستی ، سپردن مسئولیت ها به افراد با انگیزه هایی چون صرف وابستگی گروهی ، معامله گری سیاسی ،  دنیا طلبی ، برتری جویی و قدرت نمایی سرپیچی آشکار از ارزش های دینی تلقی می شود . چه بسا اثرات مخرب چنین تصمیم گیری هایی مانند ایجاد جو بدبینی ، سلب اعتماد از کارگزاران و صاحب منصبان و بی توجهی به رواج ارزش های غیردینی ، بیش از تلاش های نامیمون معاندین باشد .

انسان ها در نسبت با خدا متفاوتند اما قواعد حیات جمعی به گونه ای است که همه جدا از   مرزبندی های درونی در برابر آنها قرار می گیرند . بر بستر نیاز سوز دل داشتن ، در کشمکش هوای نفس مغلوب نشدن ، به مخازنی از معارف باطنی رسیدن و در معارک دلیری کردن و سلوک در سیمای الهی و شناوری در شأنی از شئون ربوبی ، از بلوغ جان و کمال انسان نشان می دهند لیک تعالی درون دلیلی بر فراشدن از قانون و احکام اجتماعی نیست . در عالم بیرون ، عارف و عامی و مجاهد و مشرک و کافر و مومن با هم همسایگی دارند . پیوندهای گروهی و ضرورت زندگی جمعی ، ملاک های بیرونی را می طلبد تا چنان قابل درک و شایستة اجرا باشند که بر همة افراد ـ بی توجه به جهان درون ـ قابل صدق باشند . این است که کسی از قواعد سامان دهندة امور اجتماعی خارج نمی ماند .

گویند زرة امیرالمومنین علی علیه السلام نزد مردی مسیحی دیده شد . نزد شریح قاضی رفتند . چون شاهد نبود قاضی رأی به سود مسیحی داد . امام رأی را پذیرفت گرچه در ادعایش صادق بود و زره نیز از آنِ آن بزرگوار . مرد مسیحی به شگفت آمد و اقرار کرد زره از شتر امام علی علیه السلام به هنگام حرکت به سوی صفین افتاده بود . او اسلام آورد و امام ، زره را با اسبی به آن مرد بخشید .8 

در سیاستی که در خدمت دین قرار گرفته ، حکومت و رهبری نه هدف بل ابزاری است که با آن می توان زمینه را برای رشد و رستگاری جامعه فراهم کرد . خکومتی که بر پایة چنین سیاستی روی کار      می آید ، به تکریم و بزرگداشت انسان می پردازد . در این حکومت ، مردم با معیارهای انسانی با یکدیگر رابطه بر قرار می کنند و به تمشیت امور می پردازند .

دین اسلام با اعلام ضوابطی خاص برای حکمرانان و دعوت مسلمانان به نظارت بر اعمال حکام و رهبران و دخالت در امور اجتماعی و سیاسی ، پیوندی ناگسستنی با سیاست دارد . دو منبع ارزشمند تعالیم و تاریخ اسلام بیانگر پیوند بنیادی این دین آسمانی با سیاست است .

احکام اسلام در زمینه های مالی و اقتصادی (چون آداب خرید و فروش ، انواع داد و ستد ، چگونگی فسخ قرارداد ، مکاسب محرمه ، زکات و خمس و موارد مصرف آنها ، صدقه و انفاق) حقوقی (نظیر وکالت ، ارث ، قضا و شرایط قاضی ، حدود و تعزیرات) دفاعی (بسان احکام مربوط به تقویت توان دفاعی و حفظ اسرار نظامی) سیاسی (مانند خصوصیات و شرایط رهبر ، حق دولت و مردم نسبت به یکدیگر و ارتباط با بیگانگان) و کثیری از موضوعات دیگر ، نشان دهندة اهتمام دین اسلام به سیاست و امور سیاسی است .

اجراء این احکام منوط به وجود نظام سیاسی خاصی است که رهبران و مجریان آن ، خود را پایبند و متعهد به پیروی از اوامر دین بدانند چرا که جز با تشکیل حکومتی توانا و برخاسته از خواست و رأی مردم ، احکام اسلام به اجراء در نخواهند آمد .

اعتقاد به جاودانه بودن و توان پاسخگویی دین اسلام به نیازهای فردی و اجتماعی انسان ، ملازم با اعتقاد به دخالت دین در سیاست و مملکت داری است . چگونه می توان اسلام را دینی کامل و جاوید دانست اما باور کرد به نیاز بشر به حکومتی دادگر و برقرار کنندة امنیت و تأمین کنندة آسایش و پاسدار حقوق  انسان ، پاسخی نداده است ؟!

فعالیت های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در تشکیل حکومت اسلامی برای اجرای فرامین دینی و ایجاد شرایط لازم جهت تحقق خواسته های مکتبی بود . در صورتی که دعوت و تبلیغ آن بزرگوار ، محدود به تزکیة نفس و سیر در عالم درون بود و رهبران فاسد جامعه و زراندوزان و مالداران و برده داران را در تنگنا قرار نمی داد و آنان را با خطر مواجه نمی کرد ، دلیلی بر آن همه دشمنی و شکنجه و آزار و توهین و تحقیر و جنگ و خونریزی نبود .

رفتارهای سیاسی ، اجتماعی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همچون مبارزه با برده داری ، سلب امتیازات قومی و نژادی ، نفی زیاده خواهی های قریش ، فرمان به هجرت به حبشه و مدینه ، نبردهای متعدد با کفار و مشرکین قریش ، مبارزه با یهودیان مدینه ، نامه به سران امپراتوری های جهان و برخی کشورها و از همه مهمتر اعلام جانشینی و خلافت امام علی بن ابیطالب علیهم السلام ـ از «یوم الانذار» تا «غدیر خم» ـ تفسیری شایسته غیر از لزوم تشکیل حکومت اسلامی نخواهند یافت .

اگر دین اسلام ، دینی جدا از سیاست بود و فقط علوّ شخصیت فردی و تعالی درون را انگیزه دعوت انبیاء می دانست ، چرا شخص پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اولین نافی این عقیده شد ؟ وقتی آن بزرگوار به عنوان نمونه و الگوی انسان کامل و تجسم آرمان های دین الهی ، حکومتی بر مبنای ارزش های دینی پایه گذاری کرد ، مطمئن ترین دلیل بر پیوند ناگسستنی دین و سیاست را اعلام داشت .

خط مشی پیشوایان معصوم علیهم السلام در به رسمیت نشناختن حکومت های غاصب ، مبارزه با فقر و تبعیض ، جنگ با مرتدین و مشرکین و منافقین و مرتجعین ، تحمل زندان ها و شکنجه ها و تشکیل گروه های مخفی دلیل دیگری است . امام علی علیه السلام در پذیرش حکومت ظاهری ، به خواست مردم و عهد خداوند از علما به راضی نشدن به سیری ظالم و گرسنه بودن مظلوم استناد فرمودند : «أَما وَالّذٍی فَلَقُ الْحُبه ، وَ بُرُأَ النَّسُمُهُ ، لَوً لَا حْضُورُ الْحاضٍرِ ، وَ قٍیامُ الْحْجُهٍ بِوْجْودِ النَّاصٍرِ ، وَ مُا أَخَذَ اللهُ عُلَی الْعْلَمُاءِ ألَا یْقَارُّوا عُلَی کٍظَّهٍ ظَالٍم ، وَ لَا سُغَبِ مُظْلُومٍ ، لَأَلْقَیًتُ حُبًلَهُا عُلَی غَارِبِهُا»9 

امیرالمومنین علی علیه السلام وظیفة رهبر را در برابر مردم ، نصیحت کردن ، غنیمت دادن و تأمین حقوق و آموزش معارف دینی و تربیت کردن و وظیفة مردم را در برابر رهبر ، وفاداری و ایستادگی بر بیعت و دوستی در نهان و آشکار و اجابت کردن به وقت دعوت و طاعت به وقت فرمان می داند . این وظایف متقابل ، دعوت مسلمین به حضور در مسایل سیاسی و مملکت داری است تا رشد و سلامت جامعه ممکن گشته و مردم به حقوق خویش دست یابند . امام علی علیه السلام می فرماید :

«ایها الناس ان لی علیکم حقا ، و لکم علی حق ، فاما حقکم علی فالنصیحه لکم ، و توفیر فیئکم علیکم ، و تعلیمکم کیلا تجهلوا ، و تأدیبکم کیما تعلموا . و اما حقی علیکم فالوفاء بالبیعه ، و النصیحه فی المشهد و المغیب ، و الاجابه حین ادعوکم ، و الطاعه حین امرکم .»10  

چون مسلمانان بر خلاف دستورات دین ، مطیع حکمرانان ظالم و حیله گر شدند و دین در دست سیاستمداران نابکار افتاد ، امام حسین علیه السلام به پا خاست و خویش و خویشاوندان را فدای اصلاح امت جدش کرد . امام حسین علیه السلام در وصیت به برادرش محمد بن حنفیه نوشت :

«و انی لم اخرج اشرا ، و لا بطرا ، و لا مفسدا ، و لا ظالما ، و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه   جدی ، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر ، و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب »11 .

آن پرچم سرخی که در کربلا بر افراشته شد ، نشانی از پیوند پایدار دین با سیاست دارد .

اگر ائمة معصوم علیهم السلام ، سیر در باطن و عبادت و اطاعت خداوند را بی حضور در اجتماع و بی توجه به مشکلات مسلمین از آموزه های دینی می دانستند و یا دین را صراطی فردی و غیر سیاسی تعریف می کردند و برای حکومت و حکمرانی به دنبال صرف دستاوردهای عقلی و تجارب بشری می رفتند ، خط روشن و مستقیم آنها در مبارزات سیاسی بر مبنای الگوها و معیارهای دینی و نفی حکومت های غاصب و به رسمیت نشناختن حکومت های غیر ذینی یا مبارزه با دینداران منحرف به وجود نمی آمد .

اعتقاد به وجود امام غائب علیه السلام و منجی بشریت و عدالت گستری که پس از ظهور بر ظالمین و بدکاران می خروشد و بنیان بی عدالتی ها و ستم ها را فرو می ریزد ، ناب ترین و شفاف ترین اندیشة سیاسی برگرفته از تعالیم وحیانی است . با چنین تفکری ، شیعیان در طول تاریخ ، آوارگی و حبس و تهدید و قتل را پذیرفتند اما حکومت های غاصب را به رسمیت نشناختند . با چنین پیشینه ای عجب نیست کسانی از مسلمین ، دین اسلام را جدا از سیاست بدانند ؟

آنگاه که معارف نازله بر انبیاء الهی از حضرت آدم علیه السلام تا حضرت خاتم صلی الله علیه و آله و سلم ، «اسلام» نامیده شود12 و مبارزه با سرکشان و طغیانگران علیه برگزیدگان خداوند و برقراری قسط از وظایف مشترک پیامبران آسمانی باشد13 ، سیاسی بودن دین ، جلوه ای خاص می یابد .